فریاد دل
فریاد دل



زمان زنگ می زد و من نمی فهمیدم چرا؟
زمان اگر دوباره بنوازد میدانم زنگی برای من ندارد
من از تو دور ماندم
آنقدر دور که حتی آیینه مرا نشان نمی دهد
تو را به یاد می آورم وقتی می گفتی پاییز فصل ما هست
آری پاییز فصل ماست

و من سمبل پاییز شدم
بارانی و نمناک...
شدم تک برگ زرد پاییزی که باد زیر پای عابران درگذر مرا میشکست
آنچه که ازمن شکست دل بود
زمان زنگ می زد و کسی صدای شکستنش را نشنید
من در هیاهوی صدای زمان گم شدم...
من بی تو طاقت نمی آورم
پیر میشوم در لحظه لحظه نبودنت...

هر شب در تاریکی می نگرم سایه های تنهایی ام را در اتاقی که قرار بود بوی تو را برایم داشته باشد
نه سایه شوم غم و تنهایی را
آری زمان زنگ می زند و من را به خواب میخواند اما نه خواب ابدی
خوابی با سایه ای به شکل تو...
من گم می شوم در میان این تنهایی
سایه تنهایی برایم دیگر غریب نیست
من آغاز تکرار بودن در تنهایی ام گشته ام
زمان زنگ می زند
اما مرا نمیخواند
جاده های تنهایی دوباره مرا می خواهند
من تک مسافر جاده های تنهایی خواهم بود...
و این آغاز ویرانی من خواهد بود...
زمان زنگ می زند ودل من شکسته و خسته است از این ملودی آشنا اما غریب...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

 

 

هی آقای پسر

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 153
بازدید کل : 18509
تعداد مطالب : 126
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1



a href='http://offyab.com/reg.php?parent=aseman_7751@yahoo.com'>