بت ميگم خدانگه دار
ولي تو ساكت و سردي
با چشات ميگي ميدونم
ميدونم برنميگردي
پامو تو جاده ميذارم
بت ميگم حرفي نداري
سرتو ميندازي پايين
هيچي به روم نمياري
وقت رفتن پيش چشمات
نمي خواي شرمنده باشم
نمي خواي با حس ترديد
ره سپار جاده ها شم
نظرات شما عزیزان:
دلتنگ 
ساعت9:51---6 اسفند 1391
سلام دوست عزیز
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت خیلی روم تاثیر گذاشت . وبلاگ نازی داری
|