خواهشم این بود بمونی قدر عشقمو بدونی
ولی تو هر جا که باشی
توی قلب من همونی
خواهشم این بود نذاری
دل خستم خسته تر شه
ولی تو رفتی و خواستی
گونه هام از غصه تر شه
من فقط خواهشم این بود
نری و تنهام بذاری
من همه ترسم از این بود
که بگی دوسم نداری
من دلم میخواد که روزام
ختم شه به لمس حضورت
نه که با تنهایی و یاد عبورت
شب شه
من دلم ساده و صافه
دل تو ولی عجیبه
همیشه پر از فریبه
با احساس پاک من خیلی غریبه
من میخواستم عشق من واسه تو
خواستنی باشه
نه که یه هوس پوچ و رفتی باشه
یعنی خواسته هام عجیب بود؟ ؟
که دلم تو این همه دل

از هرچی عشقه بی نصیب موند؟ ؟