خستم خیلی خستم از خودم از فتارام.از این زندگی مسخره که برای خودم درست کردم از اینکه اینقد ساده همیشه میبازم.از خودم متنفرم.جرات هیجی رو هم ندارم حتی جرات خلاص کردن خودمو.دیگه هیجی انگاری دست خودم نیست انگاری یکی دیگه داره منو هدایت میکنه .از اینکه اینقد بی دست و پا و ساده ام از اینکه نمیتوانم هرچی که میخوام خودم به دست بیارم یا خودم باشم خستم در مانده ام .هیچی نمیدانم.هر روز اشتباه هر روز تکرار اشتباه هر روز حماقت هر روز..... دیگه حتی نمیدانم از خودم از خدام از زندگیم چی میخوام. بی هدفم بی امیدم.همه چیز توی وجودم خراب شده.از خودم متنفرمممممممممممممممم
کسی درک میکنه من چی میگم؟درک میکنه روت نشه نتونی حتی از خدا هم تشکر کنی یا ازش بخوایی یعنی چی؟
در میکنید بدون هیچ هدفی و هیچ چیزی زندگی کنی یعنی چی؟درک میکنه که راه رفتن نفس کشیدن خودرن و خوابیدن بی هدف یعنی چی؟هیچ میدونید احساس خالی بودن یعنی چی؟احساس پوچی یعنی چی؟
کاش میشد رفت.پای پیاده تا انتهای دنیا رفت.کاش میشد که همه چیزو از نو ساحت.کاش میشد بخشید.کاش میشد که بتونی خودتو ببخشی.کاش میشد که تموم شد.
|